آهنگی با طعم آفوگاتو
ندا از دو چیز متنفر است: خانهی جدید و پسر صاحبخانه.
از نظر پدر و مادر جایی با موقعیت و هزینهای بهتر از این پیدا نمیشود. اما
ندا هیچجوره با شرط اجاره کنار نمیآید. صاحبخانه میخواهد تعداد اعضای
خانواده بیشتر از سه نفر نباشد، چون رفتوآمد زیاد و سروصدا اعصاب پسرش را که در
طبقهی بالایی همان ساختمان زندگی میکند، به هم میریزد.
مشکل اینجاست که خانوادهی ندا خیلی بیشتر از سه نفرند!
شاید پدر و مادر فکر کرده باشند با یک مخفیکاری کوچک از پس این شرط عجیب
برمیآیند، اما سکوت و آرامش چیزی است که با ندا و خواهر و برادرهایش جور درنمیآید.
خیلی زور دارد که فقط پدر، مادر و برادر کوچکش، نیما، بتوانند راحت رفتوآمد
کنند و او و بقیه مثل مهمان، ساکت و آرام در خانه قایم شوند تا کسی نفهمد چند
نفرند.
نمیداند مشکل پسر صاحبخانه با شنیدن صدای پا در راهپله، بازوبسته شدن
چندبارهی در، حرف و جروبحث چه میتواند باشد. از همه بدتر، ندا عاشق ویالون
است. این را کجای دلش بگذارد؟
پدیدآورندگان
شما چه میگویید