پنی قشقرق 3/ پنی قشقرق، ته آتیشپارههای دنیا
,ماجرا از این قرار بود که چهارشنبهای بریجِت گریمز، شاگرد اولِ کلاسمان و عزیزدُردانهی آقای شومان، یونیفرمِ مدرسه را نپوشیده بود. (یونیفرم مدرسه ترکیبی است از بلوزِ قرمز، شلوارِ طوسی، جورابِ سفید و کفشِ سیاه که همه مناسبِ محیطِ مدرسه هستند.) اما خانمِ پترسون، معلمِ کلاسمان که مثل چوبخشک لاغر و دراز است، حتی یک کلمه هم به بریجِت چیزی نگفت. بهنظرم اصلاً منصفانه نبود، چون قبلش به کاسمو مون وِبستر بهخاطرِ پوشیدنِ شنلِ جنگجویانِ فیلمِ جنگِ ستارگان گیر داده بود. آفتابگردان (مامانِ کاسمو که البته اسمِ واقعیاش باربارا است) به او اجازه میدهد که هر لباسی دلش خواست بپوشد، چون به آزادی و خودبیانگری اعتقاد دارد. تازه بهخاطرِ پوشیدنِ چکمهی پلاستیکی به من هم گیر داده بودند، نه اینکه مامانِ من هم به آزادی و خودبیانگری اعتقاد داشته باشد، نه، به اینخاطر مجبور شدم چکمه بپوشم که یک لنگهکفشم افتاده بود توی فاضلاب. میخواستم ببینم کفشم از لای سرپوشِ فاضلاب رد میشود یا نه، که خب معلوم شد میشود. همین را هم به خانمِ پترسون گفتم، ولی فایدهای نداشت.
بیشتر بخوانید!