شاخنامه ۱/ آخرین ماموریت ابلیس
شاخنامه همانطور که از اسمش پیداست داستان شاخهاست.
اصلاً کی گفته همیشه باید داستان شاهها را نوشت و خواند؟ خیلی وقتها تاریخ را
شاخها رقم میزنند؛ همانهایی که غرور و خودخواهی و قدرت، حسابی شاخشان کرده و
فکر میکنند حالا که دنیا به دستشان افتاده تا میتوانند باید به همهچیز و همهکس
شاخ بزنند و شاخ بقیه را هم بشکنند. شاخنامه داستان همین شاختوشاخ شدنهاست و
آخروعاقبت شاخهای دراز.
قرار است توی این کتاب ناگفتههای ابلیس لعنتی را بشنوید. یعنی
برای یک بار هم که شده ابلیس از زبان خودش داستان ضحاک و جمشید را تعریف
کند، از نسبت فامیلیاش با مارهای روی دوش ضحاک بگوید و از نفرتش به کارهای
خوب جمشید. قرار است کلی حرص بخورد که چرا فریدون به دست سربازان ضحاک کشته
نشد و به پادشاهی ایران رسید، و از نقشههای شکستخوردهاش بگوید و امیدهای
الکیاش به نقشههای جدید. او قرار است توی این کتاب کلی رودهدرازی کند و سر من و
تو را بخورد و دلش خوش باشد که بچهابلیسهای کپکیاش کار ناتمامش را تمام میکنند:
نابودی جهان!
گالری

پدیدآورندگان


شما چه میگویید